جدول جو
جدول جو

معنی شاخ ور - جستجوی لغت در جدول جو

شاخ ور(وَ)
باسرو. شاخدار، پرشاخه
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
(پسرانه)
پسر شاه، شاهزاده، نام چند تن از شاهان ساسانی، شاپور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهفور
تصویر شاهفور
(پسرانه)
شاپور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاه پر
تصویر شاه پر
(پسرانه)
شهپر
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
(دخترانه)
محل انبوهی شاخه های درخت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
پسر شاه، شاهزاده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخور
تصویر شاخور
شاخ دار، دارای شاخ، پرشاخه
شاه کوره، کورۀ بزرگ، کورۀ آجرپزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ بن
تصویر شاخ بن
شاخۀ درخت، درخت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه وش
تصویر شاه وش
شاه مانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخ دار
تصویر شاخ دار
دارای شاخ، ویژگی حیوانی که شاخ دارد، کنایه از دروغ، دروغ شاخ دار، کلۀ گوسفند که آن را طبخ می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چاخچور
تصویر چاخچور
چاقچور، شلوار گشاد و بلندی که زنان ایرانی در زیر چادر می پوشیدند، دولاغ، چقشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
قسمت بالای درخت که پرشاخ و بال باشد، شاخۀ درخت، برای مثال عشق در عالم نبودی گر نبودی روی زیبا / گر نه گل بودی نخواندی بلبلی بر شاخساری. (سعدی۲ - ۵۷۴)، قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر مفتول طلا یا نقره را از سوراخ آن می گذراند و می کشد تا باریک و هموار شود، شفشاهنگ، شفشاهنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه پر
تصویر شاه پر
شاه بال، بزرگ ترین پر بال پرندگان
فرهنگ فارسی عمید
(وَ مَ دَ / دِ)
کثیرالاغصان. پرشاخ. متدوح. متدوحه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
بالدار.
لغت نامه دهخدا
(وَ)
این کلمه مرکب است از ’تاگ’ و مزید مؤخر ’ور’ بمعنی تاج دار، تاجور، مکلل. رجوع به تاجور و تکفور و حواشی جهانگشای جوینی چ قزوینی ج 3 صص 484-488 شود. این کلمه را ارمنیان بصورت تگور بمعنی شاه و تاجدار استعمال کنند
لغت نامه دهخدا
(خِ زَ)
پاره ای زر. شاخه های زر که در خزائن سلاطین نگهدارند. (آنندراج) :
ز برگهای خزان بر نهال شاخ زری است
چه کیمیا است که طالع بباغبان داده است.
سلیم (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دیهی از دیه های جزیره بحرین واقع در دوفرسخی میانۀ جنوب و مغرب منامه، (فارس نامۀ ناصری، ذیل بحرین)
لغت نامه دهخدا
شاخوره، تنور و کوره، (ناظم الاطباء)، توشترخشت، ج، شواخیر، (مهذب الاسماء)، داش خشت، رجوع به شاخوره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاخدار
تصویر شاخدار
صاحب شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
جائی از درخت که شاخهای بسیار رسته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاخور
تصویر شاخور
صاحب شاخ
فرهنگ لغت هوشیار
باده خوری بی ترس و بیم، شرابخواری باده گساری، شادی شادمانی، خوشگذرانی عیاشی، مطربی، فاحشگی روسپی گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مال ور
تصویر مال ور
مالدار
فرهنگ لغت هوشیار
شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آنرا بر روی شلیته و تنبانها می پوشیدند و دارای لیفه و بندی بود که در زیر شکم بسته میشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داد ور
تصویر داد ور
عادل، دادگر، دادرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
پسر شاه شاهزاده، شاپور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاه پر
تصویر شاه پر
چند پر بزرگ که بر بال مرغ که پرواز با آن انجام میگیرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکم ور
تصویر شکم ور
شکم آور، پهناور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاخچور
تصویر چاخچور
شلوار گشاد و بلند زنانه که از کف پا تا کمر را می پوشاند، چاقچور
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاخدار
تصویر شاخدار
حیوانی که شاخ دارد، تنه درختی که دارای شاخه باشد، شاخه دار، دیوث، قلتیان، نقره پاک، سیم بی غش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهپور
تصویر شاهپور
پسر شاه، شاهزاده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرو ور
تصویر شرو ور
((ش رُُ وِ))
سخنان مزخرف و بیهوده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شوخ رو
تصویر شوخ رو
گستاخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاخسار
تصویر شاخسار
قسمت بالای درخت که پر شاخه باشد، جای انبوهی از درختان بسیار شاخ، شاخه درخت
فرهنگ فارسی معین